اندر احوالات هدیه گلی
دختر گلم الان 16 مرواریدشو درآورده و منتظر بقیشون هستیم .
جونم برات بگه که دامنه ی کلماتت بیشتر شدن و می تونی چند کلمه رو بگی البته جملات دو کلمه ای می گی ولی هنوز خیلی از کلماتتو نمی تونی بگی فکر کنم اگه حرف بزنی من تنهایی بخورمت عسلم .
تا جایی که یادمه بعضی از کلماتتو می نویسم .
هدیه اسم این عروسکو گذاشته ن ن نن
و این هم از ن ن نن واقعی نوه ی عمه شهناز
ن ن ن نسترن
هامانا هواپیما
عدله ن عجله نه
قربون انگشتت بشم انگشت اشارتو میاری بالا و می گی اداده یعنی اجازه
ماشی ماشین
پشی پشه
آقالی آشغالی
آیه و آده آره
حما حمام
شی شیر
هروقت بهت چیزی میگم میگی خیلی قشنگ میگی باشه
وقتی کار بدی می کنی و میای منت کشی بهت میگم قول میدی دیگه اینکارو نکنی میکی قوقوقو
بعد از غذا خوردن میگی شو شکر
ابو ابرو
با آسانسور که میایم بالا میگه طبقه شما میگی ابل
از زیر پلا که رد میشیم میگی هوووووووووووووووووو آبی
وقتی می خوام ببرمت دستشویی قبلنا می گفتی تا بابا نیاد جیش نمی کنم الان تا بابا میاد بهش میگی بلو بلو بلو . دردت بجونم تازه درو هم می بندی .
بهت می گم ب ب ای می گه می گی ب ب
جوجه می گه جیک جیک
هاپو می گه هاپ هاپ
گاوه می گه مووووووووووووووو
گربه می گه با اون دهن قشنگت می گی میو میو میو .
خیلی چیزا و کلمات دیگه که الان حضور ذهن ندارم نفس مامان .
خیلی جالبه هر وقت می خوایم بپیچیم تو خیابون امام نمی دونم از کجا می فهمی همش میگه آقا آقا . آخه هنوز خیلی مسافت زیاده و از دور هیچیش پیدا نیست ولی ............ . تازه وقتی روبروش رسیدیم دستتو می زاری رو سینت و سلام می دی به آقا نفسم . البته این کارو خودمون جلوت انجام دادیم . ایشاله خودش نگهدارت باشه .
هر مسجد و گنبدی ببینی می گی آقا .
هر وقت عکس آقا رو می بینی هی می گی آقا آقا . یه بار داشتیم می رفتیم خرید تو تو ماشین نشسته بودی وقتی برگشتم دیدی 500 تومنی رو که تودستته داری می بوسی . بل عجله از دستت گرفتم وگفتم این چه کاریه این بچه می کنه کی جلوش این کارو انجام داده . چند باری این کارو کردی و یه بار متوجه شدم که داری آقا رو می بوسی دردت به جونم بخوره الهی .
یه شب که داشتیم فیلم معراجی ها رو می دیدیم دیدم با کمال تعجب داری عکس عموهاتو که شهید شدن و اشاره می دی . نمی دونم شما بچه ها از کجا این رابطه ها رو متوجه میشید .
از خواب که بلند می شی تا شب که می خوای بخوابی همش می گی بازی . بعضی اوقات دیگه کلافه میشم .
تمام حیوناتو می شناسی .
میوه ها رو میشناسی .
تقریبا تمام پکیجای صد افرینو بلدی .
خونه سازیاتو می سازی ولی بیشتر دوست داری خراب کنی تا بسازی
کولرا رو بلدی خاموش روشن کنی .
یه کار جالب که من تو این چند سال نتونستم اخلاق باباتو عوض کنم موقع خواب که شد میری تلویزیون و خاموش می کنی و دست بابا رو میگیری و می گی باباجی لالا . آخه همیشه ما می خوابیم بعد خان بابات هر وقت عشقش کشید می یاد می خوابه ولی جدیدا این کارو می کنی کلی هر شب ما می خندیم . و بابا جون میگه دست به یکی کردین هاااااااااااااا خلاصه من کلی کیفور میشم میبینم تونستی اخلاق باباتو عوض کنی .
تقریبا هر کاری بخوای انجام می دی . دیگه یاد گرفتی که باید صندلی بزاری زیر پات تا به چیزی که می خوای برسی ولی کار منو یکم سخت کردی .
تو خیاطی هم که تقریبا وردستم شدی . بهت میگم قیچی رو بده میاری . بشکافو . خودکار و مداد . رولت . سوزنا . کاربن و ......
وای مادر خیلی خسته شدم واقعا دیگه نمی کشم اگه چیزی یادم اومد بعدا میامو می نویسم فعلا خدا نگهدار