رفتن به شوشتر

سلام دختر گلم چند وقتیه که فرصت نکردم بیام سراغ وبلاگت روز 12 فروردین من و بابات و خودت با هم رفتیم شوشتر خیلی خوب بود ولی خیلی گرم بود من چند سالی بود که دوست داشتم برم آبشارارو ببینم ولی هیچ وقت فرصت نشد تا اینکه بابایی گفت پاشو بریم من چون تو از خواب بیدار شده بودی گفتم باشه تقریبا ساعت 11و نیم از دزفول خارج شدیم دیر رفتیم خیلی گرم بود تو خیلی اذیت شدی از اون روز دیگه بهم ریختی . خیلی بد خواب شده بودی و خیلی گریه و بی تابی می کردی الان هنوز هم اثراتش مونده وقتی خوابت میاد خیلی گریه می کنی و هر جا باشیم باید خودمونو برسونیم خونه تا دختر گلم در کمال آرامش تو تخت خودش بخوابه . قربونت برم الهی تو این مدت اصلا نتونستیم جایی بریم جون تو مشکل خواب داشتی تا حدودی بهتر شدی ولی خیلی نه . امیدوارم زودتر کامل خوب بشی . اینم چند تا عکس که از آبشار و .... گرفتیم. این عکس تو بغل باباجونت و خیلی عصبانی چون خوابت مباد قربونت برم.

اینم یه عکس دیگه . رفته بودیم بالا تو قسمت شربت خونه شربت بخوریم این عکس هم گرفتیم تو هم از شدت خستگی خوابت برده بود. قربون آرامش تو خوابت برم.