هدیه خانمهدیه خانم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

هدیه ی مامان و بابا

نوروز 94 و 2 سال و 3 ماهگی نفس مامان

1394/1/25 14:58
نویسنده : مامان هدیه
726 بازدید
اشتراک گذاری

                   

                 فرشته ی مهربونم سال نو مبارک عسل مامان 

عزیز دلم امسال دومین سالیه که تو در کنارمون هستی . انقدر خوشحالم و انقدر شاکرم که این نعمته بزرگو نمی دونم چطور وصف کنم . خدا جونم می دونی که لحظه لحظه ای که دارم با این فرشته کوچولو سر میکنم با هیچی عوض نمی کنم . ممنون که منو لایق مادر شدن دونستی امیدوارم که بتونم با تربیتش سرمو بالا نگه دارم و زیر سایه ی ایمه بتونم بزرگش کنم البته با کمک شما خدای مهربونم

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا            

 

شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

 

هزار بارررررررررررررررررررررررررررررر

 

                                      این هم از سفره هفت سین ما

                               هدیه و سفره ی هفت سین ما

امسال و با شهادت حضرت زهرا شروع کردیم ان شالله که سال فاطمی داشته باشیم .

تو خونه ی جدید دو مهمونی دادیم ولی متاسفانه هیچ مدرکی نداریم غمگین هفته ی اول عید خانواده ی بابایی که خیلی خوش گذشت و هفته ی دوم خانواده ی مامانی و باز هم خیلی خوش گذشت . و من تو هر دو مهمونی مجبور شدم کلیه اسباب بازیا و دوچرختو ببرم خونه ی همسایه چشمک ممکنه بزرگ بشی و بخونی این مطلبو شاکی بشی ولی مامان جون شرمنده به خاطر فضای کم و تعداد زیاد مجبور بودم این کار و کنم که دعوایی نشه . اخه همیشه از سر دوچرخه ما داستان داریم .سکوت

و اما از پیشرفتای دخترم تو این مدت .

از 22 ماهگی شروع کردم به گرفتن پوشکت . تقریبا یک ماه و نیم درگیر بودم اساسیییی . ولی خداروشکر خیلی خوب پیش رفتی و راحت مسایلو یاد گرفتی .بغلبغل

تو 18 ماهگی وزنت  11400 بود و الان که دو سالو 3 ماهته 11200 هستی گریهغمگین نمی دونم چیکار باید کنم  اصلا وزن نمیگیری . خداروشکر کله آزمایشاها ازت گرفتیم هیچ مشکلی نداری ولی من خیلی خیلی نگرانتم . ان شالله که وضعیتت روبراه شه .

و یه موضوع موفقیت آمیز دیگه هدیه ی من تو 2 سالو 3 ماهو 16 روزگی تونست پستونکشو ترک کنه . خیلی برام سخت بود . ترسیدم خیلی اذیت بشی یعنی از پوشک گرفتن برام سخت تر بود . ولی خداروشکر از اونجایی که خیلی دختره ماهی هستی این موضوع هم به راحتی پذیرفتی . نازنین مامان

خیلی چیزای دیگه که الان حضور ذهن ندارم ولی اگه یادم اومد میام مینویسم .

اهان دیشب سردرد شدیدی داشتم خیلی اذیت بودم تو تخت بودیم که می خواستیم بخوابیم دیدم دستاتو بردی بالا گفتی خدایا سره مامانو خوب کن .از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم . از کجا اینو یاد گرفته بودی  اونجا بود که با اون حالم پاشدم بغلت کردم و دستاتو بوسیدم قربون دستات و دعاهات بشم الهی دختره مهربون من . بغلبغل

روزانه اتفاقاته زیادی میفته ولی چون همون موقع نمی نویسم یادم میره .

تو مهمونیا برا پذیرایی خیلی کمکمون میکنی . یه په خانم شدی برا خودت ناز گل من .

پسندها (1)

نظرات (0)