اندر احوالات هدیه گلی

و اما از شیطونیات برا بنویسم که انقدر خوردنی و بلا شدی که منو بابات عاشق خودتو کاراتیم . دومین صعودت از پله ی دستشویی که بازهم تونستی بالا بری و تا من میرم دستشویی امونم نمی دی و به سرعت نور در دستشویی قربونت بشم الهی. قدم اول

قدم دوم

قدم سوم

و این هم رونمایی از دومین صعود هدیه گلی و با خنده ی قشنگت نشون میدی چقدر از پیشرفت خودت راضی هستی همه ی وجود مامان .

غیر از تخت خودت که تو اتاقته یه تخت کوچیک دیگه هم داشتی که کنار تخت خودمون می زاشتیمت بعد از مدتی مجبور شدیم که تختو بچسبونیم به دیوار چون تو حرکت می کردی و می ترسیدیم بیفتی . بعد از اون راه دیگه ای پیدا کردی که از تخت بلند بشی و عازم تخت ما بودی که ما هم مجبور بودیم یه مدت دیوار امنیتی با بالشا درست کنیم که باز هم فایده ای نداشت و مجبور شدیم تخت خودتو بیاریم تو اتاقمون . حالا هم وقتی بیدار میشی قربونت بشم انقدر تلاش می کنی که بیای بیرون ولی فعلا نمی تونی . چند بار دیدمت می مونی به میله ها نگاه میکنی ببینی چکار می تونی کنی بیای بیرون ناقلای مامان .

اینجا با فلش دوربین تو تاریکی چشات گرد شدن

مجبور شدم اسباب بازیاتو بزرام تو تختت تا یکم مشغول بشی و افکار شیطانی به سرت نخوره بلای مامان

وقتی صدای قفل درو می شنوی که بابا میاد منتظر در می مونی تا در باز بشه و لبخندی که روی لبات میاد برای بابا جون .

به هر چی برسی دستتو می گیری بهش و بلند می شی .تو تهران که بودیم رو مبل 3 نفره ی خونه ی عمه شهین راه می رفتی و حالا که دیگه نگووووووووووووووووووووو نفسم .

بهت میگم ماهیا کجان نگا آکواریوم می کنی . بهت میگن باباجون کجاس نگاه بابا می کنی . بهت می گم خاله ستاره کجاس نگاه کامپیوتر می کنی زندگیم .

بدون اینکه دستتو به جایی بگیری 5 ثانیه و گاهی اوقات بیشتر می مونی .

وقتی کسی بهت میگه دد و آماده ی بیرون رفتنه خودتو می ندازی تو بغلش .

علاوه بر ب ب و م م  دوسه روزی هست میگی دد نفسم . 

تو روروکت وقتی دنبالت می کنیم مثل جت می دویی و من و بابات کلی هر شب باهات بازی می کنیم و در کل تمام روزو شبمونو به خودت اختصاص می دی برا همین من دیر به دیر می تونم بیام برات بنویسم