بهار 93 و 15 ماهگی نفس مامان
سلام امید زندگیم بازم شرمنده که دیر اومدم ولی همه چیزو برات می گم .
اول از همه سال نو مبارک البته با تاخیر فراوان . و دوم 15 ماهگیت مبارک بازم با تاخیر . امسال دومین سالیه که تو در کنارمون هستی و من و بابات به داشتن نازنینی مثل تو افتخار می کنیم و خدارو فراوان شکر می کنیم . قبل از اینکه خدا شما رو به من و بابا بده چون که دیر از آسمونها پیش ما اومدی و من خیلی دلتنگت بودم بابایی همیشه می گفت تو فکر نباش مطمین باش با اینکه دیر شده ولی خدا گذاشته خوبشو بهمون بده منم به این امید روز و شبمو می گذروندم و حالا که تو پیش ما هستی و به اون حرف بابات فکر می کنم می بینم بابات درست می گفت تو بهترین هستی برای ما . یه فرشته ای هستی که ایشاله بتونیم قدرتو بدونیم و شرمنده ی خدا نشیم و خدا پشیمون نشه از اینکه فرشتشو پیش ما فرستاده در هر صورت تو شدی تمام زندگی . دارو ندار . هستی . امید . زندگی و... من و بابایی . خدایا به حق دل پاک این بچه ها هر کی نی نی می خواد دامنشو سبز کنه و این موهبتو نصیبش کن تا بتونه طعم مادر و پدر بودن و بچشه . الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی امین . و اما چند عکس از قبل و بعد از عید .
اینجا روز قبل از عید و در حال کمک کردن به مامان . تا رفتم از تو آشپزخونه پارچه ای بیارم دیدم پارچه ی مخصوص شیشه رو گرفتی و داری درو تمیز می کنی نفسم
و این هم سفره ی هفت سین ما که کار دسته مامانه .
هفت سین و هدیه گلی
هدیه و عیدی بابا جون در حال مچاله کردن
اینجا عید دیدنی خونه ی عمو مهدی ( عموی مامان) رفته بودیم و پسر عمو میثم شما رو رو تاب گذاشت و شما هم کلی کیف کردی . این تاب دوران بچگیمون بود واقعا یاد اون روزا بخیر .
اینجا دایی محمدرضا عید دیدنی اومده بودن خونمون و این هم مبین عزیزمه که از شدت گرما لباس راحتی تنش کردیم تا سرحال شدی قربونش برم با این زست قشنگت
اینجا ما برای عید دیدنی خونه ی خاله وحیده رفته بودیم و شما و ثنا در حال تلویزیون نگاه کردن . ای خداااااااااااااااا برا این نی نیا
یه شب خونه دایی سعید رفته بودیم که شما و امیر رضا کلی با هم باز ی کردید و خدا رو شکر کنتکتی بینتون بوجود نیومد
هدیه و یاسمن ( نوه ی عمه شهناز ) البته این عکس خیلی جالب نیفتاده ببخش مادررررررررررر