بدون عنوان
مامان جون تو اون هفته بابا برا خرید رفته بود تهران و ما هم رفتیم خونه ی آقاجون . تو خیلی دختر خوبی بودی کلی می خندیدی ولی خیلی حرف میزدی قربونت بشم الهی . روز دوشنبه صبح بابا برگشت . ووقتی تو دیدیش با اینکه تازه از خواب پاشدی ولی کلی خندیدی و خودتو برا بابا لوس کردی . بابا هم برات یه تاب قشنگ و یه عروسک و یه کلاه قشنگ برات آورده بود . مبارکت باشه عزیزم . دستش درد نکنه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی