هدیه خانمهدیه خانم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

هدیه ی مامان و بابا

شیرین کاریهای عروسکم تو نه ماهگی

1392/7/12 15:57
نویسنده : مامان هدیه
712 بازدید
اشتراک گذاری

تو اشپزخونه چون سرامیک بود خیلی دوست داشتی و میومدی توش و مستقیم می رفتی سراغ راه آب و من تا می دیدم داری نزدیکش می شی سریع می آوردمت بیرون ولی دیگه خسته شده بودم یه روز که از خونه ی خاله افسانه برگشتم چون تقریبا 7 بیدار شده بودی تا برگشتیم خونه خوابت می یومد منم مستقیم بردمت خوابوندمت و وقتی تو خواب بودی یه موکت تو آشپزخونه سر راه آب انداختم گفتم دیگه بیای راحت باشم دیگه دست به راه آب نمی زنی . اما با کمال تعجب دیدم اومدی رو موکت نشستی و یه طرف موکتو بالا زدی و دستتو کردی تو راه آب . شگفتاااااااااااااااااااتعجب

 

و این غافلگیری دخملی با صدای دوربین . قربون چشما و موهای شلختت بشم

برا همین مجبور شدیم موکت بندازیم تو آشپزخونه تا دیگه دق دقه ای نداشته باشم . همون شب که با کمک شما و همراهیتون هر طور بود موکتو گذاشتیم دیدم داری می ری سراغ کابینتا و بقیه ی چیزای آشپزخونه دیگه بردمت خوابوندمت تا بتونیم بقیه ی کارارو بکنیم ولی از فردا صبحش که پاشدی دیگه پاتو تو آشپزخونه نزاشتی قربون هوشت برم وقتی هم میومدی یا کشوها رو باز می کردی یا به گاز ور می رفتی یا وسایلا رو از تو کابینت در می یووردی به قول خاله وحیده فکر کنم باید موکت بالای راه آبو ببورم بیای همون جا ور بری بهترم بود نفسم ولی حداقلش اینه که دیگه نگران افتادنت از لبه نیستم هم داری یاد می گیری چطور بیای پایین و هم اینکه ما لبه ی تیزی  آشپزخونه رو هم با موکت پوشوندیم نگرانیم کمتره بلای مامان.

تو روروکت دیگه می دویی خداییش خیلی چیز خوبیه البته تا حالا ، نمی دونم تا چند روز دیگه چی میشه فعلا با این کنترلت کردم جیگر مامان .

اگر احساس کردی که من نیستم مستقیم به سرعت نور خودتو می رسونی  در دستشویی  و از پله میای بالا و دوباره نگرانی من . نمی دونم اونجا رو باید چیکار کنم سوال.

اسباب بازیات دیگه بدردت نمی خورن به همه چی توجه می کنی غیر از اسباب بازیات . عاشق کنترلو تلفنو موبایلو این چیزا هستی و با یک لحظه غفلت ما  تو دهنتن و باید بکشیمشون بیرون .

و اما نقطه ضعف مامانی .مبلا یه کوسن دارن من خیلی دوستش دارم و هر کی میاد پیشم بهش می گم بهش لم نده چون خراب میشه . حتی بعضی اوقات با کاغذ روش نوشتم لطفا لم ندهید خندهحالا شما می یای می گیریش صوتتتو توش فشار می دی بازی می کنی و خلاصه روش می شینی اول فکر کردم اتفاقیه دیگه این کار و نمی کنی اما می بینم هر دم و دقیقه می یای و باهاش کلی بازی می کنی منم دیگه نمی تونم چیزی بگم به عسلم .

و این هم بازی در خفای دخملم

هر مانعیو از جلو پات ور میداری تا به خاله ستاره خودتو برسونی .

برا گرفتن چیزی که دستت نمی رسه رو انگشتای پات می ایستی و خودتو بهش می رسونی .

از خواب که بیدار می شی بعد از کلی باز ی کردن اگه من متوجه نشدم با دستت می کوبی تو تختت . وقتی اومدم سرغت می بینم اخهمات تو همن و عصبانی که چرا دیر اومدم سراغت همه ی وجود مامان و بابات .

جدیدا دستتو به هر جا میگیری و بلند می شی راه می ری  دورتا دور حالو با گرفتن دستات به مبلا دور می خوری جیگر طلا .قربون قدوبالات بشم.

اینجا هم در کمد زیر تلویزیونی رو باز کردی و می خوای به چیزا دست بزنی ولی نمی دونی چیکار باید بکنی که در کمد برنگرده می دونم تو این چند روز اینم یاد می گیری قربون وجود نازنینت بشم .

اینجا هم بعد از موکت کردن رفتی زیر میز و انگار می خوای قدتو اندازه بزنی .

تا مورچه ای میبینی دنبالش می کنی مخصوصا تو اشپزخونه تا بیچاررو نکشی ولکن نیستی . بالاخره 5 دقیقه ای مشغول اون میشی و کار من حداقل 5 دقیقه کمتره .نیشخند

وقتی خودتو تنها می بینی شروع می کنی به دست زدن تازه همزمان باهاش خودت می خونی اونوقته که منو بابات می خوایم بخوریمت .

به رووکت آویزون میشی و حرکتش می دی . برا اولین بار که این کارو کردی خیلی برامون جالب بود .

 اینجا هم ثنا نشسته تو روروئکت و تو هم کم نزاشتی و کنارش ایستادی نفسم .قربون احساس مالکیت بدون گریت بشم .

وقتی داری یه کار خاص می کنی خیلی قشنگ رو زانوهات میشینی نفسم .هر بار که می خوام ازت عکس بگیرم زود می فهمی و حالتتو عوض می کنی و من نمی تونم ازت عکس بگیرم . ایشاله یه روز این شکارو می کنم بازنده

و تقریبا 20 شماره میایستی و جدا از اینکه مارو ذوق زده می کنی خودتم احساس غرور می کنی . یه لبخند قشنگ مبنی بر رضایت می زنی که ما دلمون برات غش و ضعف میره .

 از آیفون تصویری خیلی خوشت میاد و یه طوری بهم اشاره میدی که روشنش کن .

و این هم یه نمای قشنگ از دندونای قشنگ و خنده ی قشنگت . دورت بگردم زندگیم .

 شبا تو خواب مرتب می گی د د د د د د قهقهه

یه روز تو اتاق بودیم کارم تموم شد چراغو خاموش کردم گفتم هدیه مامان بیا بیرون . یکم طول کشید دیدم نیومدی اومدم تو اتاق دنبالت دیدم بلند شده ایستادی تو آیینه و داری خودتو نگاه می کنی و لبت هم گذاشته بودی رو آیینه نمی دونم نشانه ی بوس بود نمی دونم چی بود قربونت بشم . تا حالا چند بار اینکارو کردی نفسم .تشویق

یبار تو خیابون با ماشین داشتیم می رفتیم دیدم بیرون و نگاه می کردی بای بای می کنی  عزیز مامان . با اینکه داشتم رانندگی می کردم ولی کلی دستاتو بوسیدم امیدم . ولی هر کدوم از این کارها رو هر وقت خودت دوست داشتی انجام میدی هر وقت بهت گفتیم اصلا انجام نمی دی  تعجب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مهتــــ❤ـــــاب مامان یلـــ❤ــــدا
12 مهر 92 2:51

واااااااااااااای از دست این وروجکها دقیقا یلدا همینکارا رو میکنه


اره منم که گفتم مامانی قربون خدا برم که مراحل رشدشونو یکی یکی جداگانه برای هر بچه گذاشته بدون کم و کاست
مامان امیررضا
12 مهر 92 13:44
آفرین به جیلی باهوش .آخ جون یه نفر پیدا شد دست به این کوسن ها بزنه که مامانی از پسش برنیاد












ناراحت



عصبانی






خاله عاطی
12 مهر 92 16:34
الهی من فدای گامبوجی خودم برم از دور عکساتو که میبینم دندون قروچه میکنم واست .......
خیلی بامزه شدی عزیز دلم مخصوصا وقتی مامانی دنبالت میدوه چقدر بامزه فرار میکنی.....


خدا نکنه خاله جون . منم دلم واست تنگ شده . چه کنیم دیگه کار مامانم دیگه
ღمامان على اكبرღ
14 مهر 92 2:42
سلام خوبین؟
ای جانم ماشاالله چه فضول شده...
خدا حفظش کنه.
عزیزم،هدیه گلم دندونای نازت مبارکت باشن


سلام خداروشکر خوبیم .
امانننننننننننن
ممنون
میسی خاله جونم
ღمامان على اكبرღ
15 مهر 92 7:12
قامت دامادی مولا تماشا دارد امشب / او چه کم دارد عروسی مثل زهرا دارد امشب
سالروز ازدواج علی(علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)مبارک باد


ممنون عزیزم بر شما هم مبارک باشه . امیدوارم سرلوحه ی خوبی برامون باشه
فرزانه مامان علی اکبر
15 مهر 92 23:34
ماشالا به هدیه جونم دیگه خانومی شده واسه خودش


میسی خاله جون . دلمون برات تنگ شده . مامانم هر روز میاد به وبلاگ دادشی سر میزنه اما خبری ازتون نیست . ایشاله زودتر داداشی بیاد عکساشو برامون بزارید . بوووووووووووووس
خاله عاطی
16 مهر 92 15:03
خاله جون روزت مبارک از مامان بابات نگذری تا اولین کادوتو بهت ندادن ....
اینم کادوی من از دور میبوسمت


خاله جون مامان بابام مرتب بهم کادو میدن دیگه اینار نمی خوام . خودم بهشون گفتم. بوووووووووووس
مامان امیررضا
17 مهر 92 13:02
روز کودک مبارک جیجلم مامانی جیجلی کادو می خواد


چششششششششششششششششششم شماامر بفرمایید
مهتــــ❤ـــــاب مامان یلـــ❤ــــدا
23 مهر 92 23:58
عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم

سلامی بکنیم ، نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست . . .

عید قربان بر شما مبارک


ممنون عزیزم بر شما هم مبارک
مهتــــ❤ـــــاب مامان یلـــ❤ــــدا
8 آبان 92 0:44
ما هم مجبور شدیم آشپزخونه رو موکت کنیم از دست این فسقلی شیطوووون
مامانی از احوالات دخملی باخبرمون کن خووووووووو هر بار میام میبینم هنوز زیر میز و توآشپزخونست


آخ که گفتی بخدا اصلا وقت نمی کنم ولی امروز دیگه عزممو جذم کردم که بیام بنویسم .ممنون که سر می زنی . بووووس
عسل (طراحی قالب با عکس نی نی )
8 آبان 92 23:01
http://parnia_sm.niniweblog.com/ قالب متحرک : ------------------------------------------- webnegar1.mihanblog.com وبلاگ ما : ------------------------------------------- نمونه قالب : http://kiankaramooz.niniweblog.com/ ------------------------------------------ بقیه نمونه ها هم عکساش توی وبمونه