هدیه خانمهدیه خانم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

هدیه ی مامان و بابا

اندر احوالات هدیه گلی

و اما از شیطونیات برا بنویسم که انقدر خوردنی و بلا شدی که منو بابات عاشق خودتو کاراتیم . دومین صعودت از پله ی دستشویی که بازهم تونستی بالا بری و تا من میرم دستشویی امونم نمی دی و به سرعت نور در دستشویی قربونت بشم الهی. قدم اول قدم دوم قدم سوم و این هم رونمایی از دومین صعود هدیه گلی و با خنده ی قشنگت نشون میدی چقدر از پیشرفت خودت راضی هستی همه ی وجود مامان . غیر از تخت خودت که تو اتاقته یه تخت کوچیک دیگه هم داشتی که کنار تخت خودمون می زاشتیمت بعد از مدتی مجبور شدیم که تختو بچسبونیم به دیوار چون تو حرکت می کردی و می ترسیدیم بیفتی . بعد از اون راه دیگه ای پیدا کردی که از تخت بلند بشی و عازم تخت ما بودی که ما هم مجبور بودیم ...
18 شهريور 1392

دومین سفر هدیه گلی

دخترکم . نازگلکم به خاطر عروسی دختر عمه برای دومین بار افتادیم تو جاده . من خیلی استرس تورو داشتم که نکنه اذیت بشی . چون اون دفعه کوچیکتر بودی و قانع بودی تو بغلمون بمونی ولی حالا دوست داشتی حرکت کنی خلاصه با توکل به خدا راه افتادیم .روز 4 شنبه ساعت 7 صبح بعد از رفتن به سبزقبا و خداحافظی با آقا جون اینا از اندیمشک خارج شدیم 4 رسیدیم قم و رفتیم خونه ی عمو ناصر اونجا ناهارمونو خوردیم و ساعت 7 از قم حرکت کردیم به سمت تهران . تقریبا ساعت  10و خورده ای رسیدیم تهران خونه ی خاله ها . خیلی خسته نبودیم خلاصه تا شام خوردیم فکر کنم 11 و نیم شد و چون تو و بابا خسته بودید زودتر خوابیدید ثنا هم خ...
18 شهريور 1392

گردش های هدیه گلی

توی این مدت چند باری با آقا جون اینا کنار آب ( پارک رعنا ) و یکبار هم کت یا( همون اتاقک های کنار آب که مردم قبلا زمان جنگ برای امنیت به اونجا پناه میبردن) رفتیم و من چند تا عکس از اونجا برات می زارم خیلی خوش گذشت و همین طور به تو دخمل خوبی بودی و تو آب میموندی البته می خواستی یکم عادت کنی یواش یواش تو آب بشینی ولی وقتی نشستی چهار دست و پا تو آب می رفتی خیلی خوشت اومده بود من هم وسایل بازی و جوجه حناییاتو با خودم برده بودم و تو استخری که ریحانه با خودش اورده بود بازی می کردی و دوست داشتی . اینجا تو وان امیرضا نشستی و توسط عمو عباس وسط آب . قربون شهامتت بشم میخوای خودتو بندازی تو آب  اینجا هم که تو و ثنا کنار هم و تو آب هستید ...
17 شهريور 1392

بازم یه اتفاق بد

سلام مامان جونم . منو ببخش عزیزم اینبار خیلی دیر اومدم ولی حالا که اومدم با کلی خبر و عکس جدید ازت اومدم . ایشاله بتونم و وقت کنم و شما بزاری که کارمو انجام بدم زندگیم .  امید مامان سعی می کنم هر چی یادم هست بزارم . چند هفته ی پیش دقیقا روز چهارشنبه ولی یادم نمیاد چندم بود روی تخت بودی که بازم بیدار شدی و با وجود بالشایی که برای حفاظ برات گذاشته بودیم رد کردی و بازم از روی تخت افتادی خیلی روز بدی بود فقط صدای گریتو شنیدم و بدو بدو اومدم تو اتاق البته بابات زودتر بغلت کرده بود و نمیدونیم چطور افتاده بودی همین طور گریه می کردی و اصلا آروم نمیشدی بمیرم برات الهی چی سرت اومد خلاصه با کلی کارهایی که انجام دادیم یکم آروم شدی ولی انگار تا یا...
17 شهريور 1392

اولین صعود هدیه گلی

سلام مامان جونم . قربون پیشرفتت بشم عزیز مامان طبق پیش بینی که کرده بودم بعد از چند روز تونستی از اولین ارتفاع بالا بری و خودتو به وسطای آشپزخونه میرسونی  و انقدر سرعت عملت زیاد شده که تا به خودم می جنبم وسط آشپزخونه ای بلا . تو تختت که خوابی وقتی بیدار میشی یاد گرفتی بلند میشی می شینی و می خوای از تختت بیای بیرون وااااااااااااااااااااااااااای  بلای مامان . یعنی فکر کنم من باید کار و زندگیمو تعطیل کنم بشینم پات نفسم . اینم عکسی از هنرنماییت اینجا هم که بازم تو خوابه نازی و من شکار کردم رفته بودیم فروشگاه برا خرید و تو رو گذاشته بودیم تو سبد خرید و همه نگات می کردن و تو هم کم نمی زاشتی و خود شیرینی می کردی امیدم . ...
18 مرداد 1392

7 ماهگیت مبارک نازگل مامان

سلام مامان جون . اول از همه وارد شدن به ماه 7 زندگیت مبارک باشه دختر گل مامان .زندگیم الان تو 7 ماهه که در کنارمون هستی . نمی دونم چطور قبلنا کمبودتو احساس نکرده بودیم و این چند سال چطوری بدون تو سر کردیم در هر حال الان تو همه ی زندگی همه ی داروندار مامان و باباتی . ما به تو افتخار می کنیم و خدار رو همیشه شاکریم به خاطر این نعمت بزرگ . امیدوارم بتونیم قدرتو بدونیم . شیرین عسل مامان از وقتی به زندگیمون اومدی زندگیمون رنگ و بوی دیگه ای گرفته و اگه پیشم نباشی دلم پرپر میزنه تا دوباره ببینمت نمک مامان .  باز هم دیر اومدم ولی حالا که اومدم با کلی عکس خوردنی اومدم . امیدوارم وقت کنم که برات همه رو بزارم . سعی می کنم همه چیزو برات بنویسم ولی ممکنه ...
9 مرداد 1392

کوتاه کردن موهای هدیه گلی برای سومین بار

مامان جونی برای سومین بار موهاتو کوتاه کردم . قربون رشد موهات برم .البته اینار توسط آرایشگر خصوصی در خانه  همسایه ی طبقه سوم آرایشگاه داره و منم ازش خواهش کردم که بیاد و موهاتو کوتاه  کنه ترسیدم دوباره خودم کوتاهشون کنم و خرابشون کنم . بنده خدا اونم اومد و هر چی اصرارش کردم هیچی نگرفت گفت چون که دوسش دارم اصلا هیچی نمی گیرم دستش درد نکنه . خیلی خوب شدن خدا خیرش بده سبک شدن موهات . قربونت بشم که انقدر تو دل همه جا وا میکینی دلبر مامان و انقدر دخمل خوبی بودی تا کوتاهشون کرد . اینم چند تا عکس از حین کوتاهی و بعد از کوتاهی    بعد از عمل هدیه و دوستش مهربان خانم . همسایه طبقه 2 اینجا هم افطار دعوت بودی...
8 مرداد 1392

شباهت را احساس کنید

 واممممممممممممممممممممممممممممااااااااااااااااااااااااااااا قبل از حجاب اینجا هم چنان محو دیدن خاله ستاره ای که بابا رو پات خوابیده و هی چنگ میندازی به صورتش .  اینجا هم توی حمام و آب بازی . عاشق حمامی خداروشکر . منم تقریبا یه روز در میون میبرمت حموم دختر قشنگم.  هدیه گلی در کنار خانواده جوجه حنایی ...
8 مرداد 1392